چند وقت پیش داشتم به داشتن یه دنیای پر از خوبی و خوشی فک می کردم اما الان که به عقب برمی گردم می بینم که باید خدا رو شکر کنم که تهدید و از فرصت درست تشخیص دادم و در واقع تو بدترین منجلاب زندگیم داشتم دست و پا می زدم البته که کسی که بدونه دنیا دست کیه و چی دست کی نیست خیلی براش خوبه ولی بعضی بیخیالیا از فکر و خیال های پوچ و پوشالی بهتره اگه ادم همیشه مسلط باشه به اعصاب خودش و دستپاچه نشه و پر و بال نزنه و خلاصه کلام از حول هلیم نپره تو دیگ این بلا سرش نمیاد و نمیشینه کاسه چه کنم چه کنم دست بگیره به هر حال ادبیاتی میشه تو چاه نیفتادن اینطور داستانا عامیانش میشه اسکل شدن بله این همه صغری کبری چیدیم که آخرش بفرماییم در سراسر خود ادم واسه خودش میسازه با فریب دادن خودش و اهمیت دادن به چیزای بی اهمیت!!!!!!!!!